ایرانستیزان در
طول تاریخ
کتاب دو قرن سکوت اثر عبدالحسین زرینکوب اشارهای
است به جریانات دو قرن ابتدایی سلطه اعراب به ایران که شامل تاثیر و نفوذ اعراب بر
ادبیات، زبان، فرهنگ و
جامعه ایرانی میشود.
عبدالحسین زرینکوب میگوید:
... استیلای عرب بدون غارت و انهدام و کشتار
انجام نیافت. در برابر سیل هجوم تازیان، شهرها و قلعههای بسیاری ویران گشت. خاندانها
و دودمانهای زیاد بر باد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و غنایم و انفال
نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.
از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران بزور گرفتند و جزیه
نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز
در برابر این کارها هیچکس آشکارا یارای اعتراض نداشت. حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی
بود که عرب خاصه در عهد امویان بهرگونه اعتراضی میداد. حکومت بنی امیه برای آزادگان
و بزرگ زادگان ایران قابل تحمل نبود زیرا بنیاد آنرا بر کوچک شماری عجم و برتری عرب
نهاده بودند. طبقات پایینتر نیز بسختی میتوانستند آن را تحمل نمایند. زیرا آنها نه
از خلیفه و عمال او نواختی و آسایشی دیده بودند و نه تعصبات دینی دیرینه را فراموش
کرده بودند. عبث نیست که هر جا شورشی و آشوبی بر ضد دستگاه بنی امیه رخ میداد، ایرانیها
در آن دخالت داشتند.
خشونت و قصاوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بیاندازه
بود. بنی امیه که عصبیت عربی را فراموش نکرده بودند حکومت خود را بر اصل «سیادت عرب»
نهاده بودند. عرب با خودپسندی کودکانهای که در هر فاتحی هست، مسلمانان دیگر را موالی
یا بندگان خویش میخواندند. تحقیر و ناسزایی که در این نام ناروا وجود داشت کافی بود
که همواره ایرانیان را نسبت بعرب بدخواه و کینهتوز نگهدارد اما قیود و حدود جابرانه
یی که بر آنها تحمیل میشد، این کینه و نفرت را موجه تر میکرد. بیداد و فشار دستگاه
حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. مولی نمیتوانست بهیچ کار آبرومند بپردازد.
حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک مولی نژاده ایرانی، دختری از بیاباننشینان
بی نام و نشان عرب را بزن میکرد، یک سخن چین فتنهانگیز کافی بود که با تحریک و سعایت،
طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حکومت و قضا نیز همه
جا مخصوص عرب بود و هیچ مولی ای باینگونه مناصب و مقامات نمیرسید. حجاج بن یوسف بر
سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت مینهاد که او
را با اینکه از موالی است، چندی به قضای کوفه گماردهاست. نزد آنها اشتغال به مقامات
و مناصب حکومت در خور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت.
اما این ترتیب نمیتوانست دوام داشته باشد. زیرا عرب برای کشورداری و جهانبانی ذوق
و استعداد و تجربه کافی نداشت.
از ابوریحان بیرونی در کتاب اثرهای مانده از قرنهای
گذشت نقل شدهاست:
وقتی قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم بخوارزم
رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته
آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و
کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت
بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد
و از میان رفت.
ادوارد تلر در خاطراتش مینویسد:
تاریخ جنگهای چنگیزخان مثال مهمی است، به خصوص تخریب
ایران توسط مغولها. بیش از نیمی از جمعیت کشور شکست خورده کشته شدند و ایران پس از
آن هیچگاه اهمیت تاریخی خود را باز نیافت.
تخریب ایران توسط اردوی مهاجم، که در سال ۱۲۱۹ م شروع شد، چنان گسترده بود که خیابانهای شهرهایی مثل نیشابور (که مهد
علم و فن و پایتخت فرهنگی اسلام در شرق بود) «تبدیل به جویهای خون شد، چون که تمام
اشخاص شهر سربریده شدهبودند»[نیازمند منبع] سرهای بریده شده مردان، زنان و کودکان
به دقت به صورت هرمهایی که در اطراف آن اجساد سگها و گربههای شهر انداخته شده بود،
چیده شده بودند. هلاکو در نامهای به لویی نهم پادشاه فرانسه، به تنهایی مسئولیت ۲۰۰۰۰۰ کشته در یورشش به ایران و خلافت را پذیرفتهاست. «شکی نیست که تخریب انجام
شده طی حمله مغول و قتلعامی که پس از ان اتفاق افتاد، در هزاران سال هم قابل جبران
نیست. حتی اگر هیچ فاجعه دیگری هم رخ ندهد».[نیازمند منبع] و ب از هم، مانند اسکندر،
فاتحان عاقبت به مغلوبین تبدیل شدند. دیری نپایید که ایلخانان به فرهنگ و هویت ایرانی
چشم گشودند و خود را از آن دانستند. به عقاید محلی درآمدند (مانند سلطان محمد خدابنده،
غازان خان،...)، رسوم و سنتهای محلی را پذیرفتند (عمارتهای سلطانیه و مسجد گوهرشاد
تحت نظر آنها ساخته شد) و حتی اسامی باستانی فارسی را برای خود برگزیدند (انوشیروان،
شاهرخ،...). چهرههای آسیایی در بسیاری از مینیاتورهای ایرانی، دلیلی بر این تبدیل
جمعی و تدریجی است.
یک نمونه از ایران ستیزی در یک قرن گذشته را میتوان
در حوادث مکه سال ۱۳۲۲ و گردن زدن یک جوان حج گزار بی گناه ایرانی
به نام ابوطالب یزدی دانست. مورد دیگر کشتار حج سال ۱۳۶۶ است که طی آن تعدادی از زایران ایرانی کشته شدند. مورد دیگر را میتوان
در کشتار حاجیان در مکه (۱۳۶۶) مشاهده نمود. این دو نمونه ایران ستیزی و شیعه ستیزی وهابیون عربستان
است.
جنگ ایران و عراقدر سال ۱۹۸۰ کشور عراق با حمایت گسترده مالی کشورهای عربی به ایران حمله کرد، صدام
حسین، رهبر وقت عراق این جنگ را به تقلید از نخستین تجاوز اعراب به ایران، قادسیه دوم
نامید. او ایرانیان را حیواناتی میخواند که به همراه یهودیان و مگس هیچگاه نباید آفریده
میشدن.......این جنگ که با حمایت عمده کشورهای عرب آغاز شده بود، به مرگ در حدود یک
میلیون ایرانی و از میان رفتن خاندانهای بسیاری انجامید.
کتاب ابوطالب یزدی، نویسنده قاضی عسکر ایران و اعراب.
آرش کمانگیر:
به دستور دادستان ساری، تندیس آرش کمانگیر و اسبانش
در ساری جمعآوری و نابود شدند.
شاهنامه فردوسی:
نقاشی دیواری میدان فردوسی مشهد به طول ۵۰۰۰ متر مربع و با موضوع شاهنامه فردوسی یکی از طولانی ترین نقاشیهای دیواری
کشور بود پس از گذشت چند ماه از بهرهبرداری به صورت شبانه کاملاً محو شد. جای نقاشیهای
شاهنامه را نوشتههایی با عنوان «ملک موقوفه آستان» و «اداره حفاظت املاک و اراضی آستان
قدس» گرفتهاست. علی حامدمقدم، سخنگوی شهرداری مشهد، گفتهاست که آستان قدس رضوی،
"یکشنبه شب، در اقدامی بیسابقه بزرگترین نقاشی دیواری کشور" را پاک کرد.
سردار آریوبرزن:
در پی درخواست فرمانده سپاه پاسداران در استان کهگیلویه
و بویراحمد، عوض شهابی فر، برای تخریب تندیس آریوبرزن دادستان یاسوج، فرمان پائین آوردن
تندیس را صادر کرد.
بابک خرمدین:
مسعود نقره کار در مورد دیدگاه اسلامیون مینویسد:
روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت
بابک خرم دین که در قلعه بابک (منطقه کلیبر آذربایجان شرقی) برگزار شد، پیشاپیش این
گونه به پیشواز رفت: بابک خرم دین
مزدکی و آدمکش بود.
آیتالله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج
کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است
که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح میشود در حالی که او مزدکی و آدم
کش بودهاست.
آیتالله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره
بابک خرم دین نوشتهاست: شبههای در کفر و الحاد بابک خرم دین نیست.
ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی
جامعهاست و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید
مسئولین امور جداً از این گرایشها جلوگیری نمایند.
مرتضی مطهری نیز در "پانزده گفتار" گفتهاست: بابک با ایرانیها میجنگید نه با اعراب. بابک را ایرانیها کشتند و ۲۵۰ هزار کشته دادند. ایرانیها که با بابک میجنگیدند گرزی داشتند به نام
کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین میجنگید.
کاوه آهنگر:
کاوه آهنگر شخصیتی اسطورهای از ایران باستان است.
در شاهنامه فردوسی آمده که او قیامی مردمی علیه فرمانروایی به نام ضحاک (اژیدهاک)
را پی میریزد. نشانِ جنبشِ او، درفش کاویانی، پیشبند چرمیاش است که بر سر نیزهای
میآویزد.
هراس از تبدیلِ تندیسِ کاوه به پایگاهی برای ضد
انقلاب
احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت
تهران در مراسم رسمی نمازجمعه در تهران تخریب مجسمه کاوه آهنگر در اصفهان را خواستار
شد. وی گفت:
این مجسمه، به پایگاهی برای ضد انقلاب بدل خواهد
شد.

No comments:
Post a Comment