Sunday, November 24, 2019

ننه من غریبم بازی‌های خامنه‌ای



ننه من غریبم بازی‌های خامنه‌ای 


بخشی از برنامه صفحه آخر





اگر تو کاره ای نیستی ، غلط زیادی میکنی اون بالا نشستی، تن لشتو بیار پایین تا یکی که کاره ای هست و کار بلده و سیاست واقعی میدونه بره اون بالا بشینه. تو که بی ناموسی و مولاگری بلدی!! همینطور کاره ای نیستم کاره ای نیستم گند زدی به این مملکت و خاک آب و اجدادی عزیز من. عوضی زبون نفهم بی ناموس...

خود کثیفتون هر چند وقت این شلوغ کاری و داستان ها رو درست میکنید بسه دیگه این همه خون مردم بدبخت رو کردین تو شیشه.


شماها یاد گرفتین حکومت رو به طریق اهریمنی اداره کنید اما طرف شما یه عده انسان هستند و مثل شماها دیوهای کثیف بی خاصیت نیستن! تمام دنیا رو بازیچه دست خودتون کردین، شما دستتون تو یک کاسه خونه. شماها هر چند وقت یکبار جشن خون راه میاندازین.


البته که مردم بانك ها را آتش نزدند بانك ها و مغازه ها را مزدوران خودش آتش زدند كه اراذل واباش واقعی هستند.


خامنه ای آشغال رهبر دزدهای ریز و درشت‌ و جنایتکاران در ایران است ولی رهبر ما ملت ایران نیست و هیچ وقت هم کسی به این بیشعورها رای نداده، ما این مافیای جمهوری ننگین اسلامی را در هم خواهیم شکست چنان که در تاریخ ثبت شود.



من وقتی تورا میبینم فقط یک سوال میپرسم: طبق کدام قانون و شرایط تو باید رهبری تمام امور ایران را به دست بگیری و بر اساس کدام ارزیابی و صلاحیت تو شدی سخنگو و تصمیم گیرنده ی چندین میلیون انسان با این پیشینه ی بزرگ تاریخی و فرهنگی!! آخوند بو گندو آمده خودشو رهبر وسخنگوی ملت و ایران عزیزمان جا زده مرگ بر تو و امثال تو...


ننگ برای ماست که یک آخوند چلاق و پهن مغز و خودشیفته پرمدعا شده تصمیم گیرنده مملکت! بیخود نیست بعداز چهل سال بی کفایتی حکومت لجن اسلامی کشور به این بدبختی و اوضاع وخیم رسیده!!


من فقط میگم تو یه آخوند عوضی ترسو بزدل هستی و هیچ غلطی نمیتونی بکنی! فقط برو گمشو از این مملکت و اون تن لشتو بردار و از اینجا برو، بوی گند تن لش تو داره دیگه خفمون میکنه ...


تو یه آشغال و عوضی و بی ناموس و ترسو و بزدل هستی...




Wednesday, June 5, 2019

15 خرداد سخنی از یک زن ارزشمند ایرانی



به بهانه درگذشت سیما کوبان، سیمای زن ایرانی بعد از انقلاب





15 خرداد علاوه بر اینکه سالگرد فوت خمینی لعنت اله است سالگرد فوت یک بانوی ایرانی است و من برای این روز میخواهم به معرفی این زن ارزشمند ایرانی بپردازم به جای اینکه از خمینی و خامنه ای لعنت شده و تمام بدبختی ها و گرانی ها و اختلاس هایی که به سر ما اوردند، صحبت کنم. این حیوانات ملعون را همه از تمام زندان های سیاسی و بازداشت ها و دستگیری ها و اختلاس ها و دزدی ها و اعدام های سیاسی میشناسند!!!

اما اینجا فقط میخواهم از سیما کوبان بگویم که خودم هم تازه با او آشنا شده ام.
سیما کوبان زنی است رنج های زیادی از فشارهای وحشیانه جمهوری اسلامی نصیبش شد. او نقاش، مجسمه ساز، استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، ناشر، منتقد و محقق ایرانی بود. او ابتدا با فریدون ناصری رهبر و مدیر هنری ارکستر سمفونیک ایران ازدواج کرد و پس از فوت همسر اولشبا محمدحسن حافظی، استاد دانشگاه ازدواج کرد که حافظی هم بعدها در ایران درگذشت.

                                            ***
                                        
سیما کوبان در 24 اردیبهشت ماه سال 1318 در تهران به دنیا آمد. بعد از دیپلم به بوروکسل رفت و در دانشکده ی سلطنتی هنرهای زیبای آن شهر در رشته ی طراحی، حکاکی، مجسه سازی و نقاشی تحصیل کرد. او در سال 1354 دکترای خود را از  دانشگاه پاریس در رشته ی جامعه شناسی گرفت. سیما کوبان پس از اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشت  و به تدریس در دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران پرداخت. از سال 1354 تا سال 1357 رییس بخش هنرهای جحمی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود. با وقوع انقلاب اسلامی شرایط کار در دانشگاه ها تغییر کرد و بعدها نیز به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاه ها مدتی تعطیل شدند. سیما کوبان درباره شرایط جدید دانشگاه ها چنین گفته بود:

"زمستان 1360 بود، دوران انقلاب فرهنگی، دانشگاه ها را بسته بودند و انجن اسلامی دانشجویان حکم کرده بود اعضای کادر آموزشی به جای تدریس ماهی سی صفحه ترجمه همراه با متن اصلی تحویل بدهند و حقوقشان را پس از مقایسه و تایید بگیرند.
بگذریم که اثر اعضای انجمن اسلامی هیچ زبان خارجی نمی دانستند و ممکن بود حتی متن را سر و ته بگیرند و با ترجمه مقایسه کنند."

اما به وجود اینکه دانشگاه را تعطیل کرده بودند کوبان دست از تلاش برنداشت و گاه نامه چراغ را منتشر کرد. سیما کوبان در یادداشتی کوتاه در ابتدای اولین شماره چراغ را چنین معرفی کرد:
"چراغ مجموعه ایست از آثار نویسندگان و هنرمندانی که معتقدند باید گفت  و باید نوشت و باید منتشر کرد هرچند که شب تیره باشد."

بعد از حدود سه سال چراغ توقیف شد.




سیما کوبان از اعضای فعال کانون نویسندگان ایران بود. او همچنین یکی از 134 نویسنده ای بود که بیانیه ما نویسنده ایم را امضا کرد. بیانیه ای که نویسندگان در آن به وجود سانسور گسترده در ایران اعتراض کرده و گفته بودند:
" حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشته مان اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلنامه، تحقیق یا نقد و ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان آزادانه و بی هیچ مانعی بدشت مخاطبان برسد."

در سال 1361 سیما کوبان با همکاری پرتو نوری علا و منیر بیضایی انتشارات دماوند را تاسیس کرد، هرچند عمر این انتشاراتی کم بود اما کتاب های ارزنده ای را منتشر کرد. آخرین کتابی که انتشارات دماوند در سدد چاپ آن بود، چاپ سوم از کتاب نقد و تحلیل جباریت اثر مانس اشپربر با ترجمه کریم قسیم بود.
دو چاپ اول این کتاب هر کدام با تیراژ پنج هزار جلد با سرعت تمام شده بود که ارشاد جلو خروج چاپ سوم را از چاپخانه گرفت. مترجم کتاب در آن زمان در خارج از ایران بود به بهانه همکاری او از سازمان های مخالف جمهوری اسلامی اجازه ی چاپ مجدد کتاب را ندادند و نتنها تمام پنج هزار جلد چاپ سوم کتاب به مقوا تبدیل شد سیما کوبان را نیز بازداشت و زندانی کردند.




پس از مدتی که مشخص شد با سازمان های مخالف جمهوری اسلامی همکاری ندارد او را آزاد کردند اما انتشارات دماوند را تعطیل کردند.

با تعطیلی انتشارات و ممنوع الانتشار شدن کوبان او از پا ننشست و در همان دفتر انتشارات با همکاری نادر درفشه شرکت طرح و نقشه گلیم بی بی باف را دایر کرد اما شرایط بسته تر از آن بود که کوبان بتواند تحمل کند. او نیز در دهه 70 شمسی مانند دو همکار دیگرش در انتشارات دماوند از ایران به فرانسه مهاجرت کرد. کوبان در آنجا نیز به تدریس و پژوهش پرداخت. او در تبعید با مجله هنری طاووس همکاری داشت. سیما کوبان که با فرزندش دراستراسبورگ زندگی میکرد در اواخر دهه هفتادبر اثر سکته فلج شد و سرانجام به دلیل بیماری سرطان در پاریس در 15 خرداد 1391 در سن 73 سالگی در فرانسه درگشت.






Tuesday, June 4, 2019

برای تامل، فلش بک به گذشته...



برای تامل، فلش بک به گذشته...

در صفحه بی بی سی نوشته شده بود:
ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، در یک سخنرانی، با اشاره به تحریم ها، از ترامپ و پمپئو پرسیده است:

" آیا روش دیگری داشتید که دشمنی خود را به ملت ایران نشان دهید؟"

یکی از ایرانیان در جوابش در قسمت کامنت های این صفحه نوشته بود:

" دریاچه ها و رودخانه هایمان را خوشکانده اید.
دکل های نفتی را دزدیده اید.
پول های نفت را بین خودتان و حرامزاده هایتان تقسیم کرده اید.
ارزش پولمان را 1500 برابر کاهش داده اید.
مردم را به بدبختی انداخته اید.
صدها پروژه غیر کارشناسی با میلیاردها بودجه به باد داده اید.
تخبگانمان را به زندان انداخته اید.
ارزش ایرانی را به صفر رسانده اید."
و...

" آیا روش دیگری داشتید که دشمنی تان را به مردم ایران نشان دهید؟"


اینجا باید بگویم بزرگ ترین تحلیل گر تاریخ ایران، همان شیر زن سنتی و مذهبی و چادری است که اهمیت نهاد پادشاهی را بهتر از همه ما میدانست. به ما گفت:

" من شاه میخواهم، این عمامه ای ها همه ما را بدبخت خواهند کرد."

او با شناخت درست جایگاه تاریخی و دینی و سیاسی شاه، می دانست نهاد پادشاهی ایران آلترناتیو ندارد.