میدانید وقتی عقدنامهی ازدواج را امضاء می کنید،
چه چیزی را امضاء کردهاید؟
برای یک بار عقدنامه را با دقت بخوانید!
احساس بدی دارم نه از زن بودنم بلکه از نگاهی که
به یک زن وجود دارد. با دقت که نگاه کنی در پس کلمات آن تحقیر تاریخی
سنگین را لمس میکنی:
1. در صفحه مشخصات قید
عنوان دوشیزه (معادل مادموازل فرانسوی) را در مقابل نامم میبینم؛ سراغ ندارم که در
جامعهای مردان پیش و پس از ازدواج عنوانشان و در نتیجه کیفیت انسانیشان تغییر کند.
اما زن بودن گویی دست دوم بودنی را یدک میکشد که دوشیزگی خیر...
2. مشخصات من امضای مرا
لازم ندارد، بلکه پدر به عنوان قیم باید آن را امضا کند؛ این یعنی گویا من قدرت و شعور
کافی برای تایید نامم، شماره شناسنامهام، تاریخ تولدم، شغلم، تابعیتم، دینم، نشانی
خانهام و ... را ندارم، اما....
3. اما مرد خود امضا
میکند که کیست و چیست؛ و در آخر سر مینویسد که آیا همسر دیگری دارد یا خیر...
4. در این دفتر حق طلاق
بی چون چرایی برای زن وجود ندارد، "حتی اگر به عنوان شرط ضمن عقد قید شود".
مگر آن که بعد از جاری شدن عقد، به دفترخانه اسناد رسمی مراجعه کنی و در آن جا مرد
به زن وکالت طلاق دهد... در واقع حق طلاق از الطاف مرد به زن است.
5. مرد می تواند هر زمانی
که بخواهد زن را طلاق دهد . این را بند الف شروط ضمن عقد میگوید: اگر این بند را امضا
کنی، هرگاه مردی خواست به دلخواه زن خود را طلاق دهد، بی آنکه زن از وظایف خود کوتاهی
کرده باشد، با واگذاری نیمی از اموالی که پس از ازدواج بدست آورده میتواند این کار
را انجام دهد. اما زن تنها زمانی میتواند طلاق بگیرد که مرد نفقه ندهد، سوء رفتاری
خارج از تحمل داشته باشد، بیماری صعب العلاج داشته باشد، جنون بگیرد، شغل او به حیثیت
زن لطمه بزند، بیش از 5 سال به زندان محکوم شود یا اعتیاد مضر پیدا کند، زندگی را بی
عذر موجه ترک کند، توان فرزندآوری نداشته باشد، مفقود الاثر شود، یا همسر دیگری اختیار
کند...
6. حق حضانتی برای زن
وجوذ ندارد. زنی که در زمان ازدواج خواهان حق حضانت باشد باید صبر کند تا بچهدار شود
و سپس برای این حق اقدام کند ...
در واقع شروط ضمن عقد برای یک زن، روی آب نوشته
میشود و تو باید تنها به اقبالت امید ببندی. اینها تنها بخشی از نابرابری
هایی است که برای زن تنها در قباله ی ازدواح وجود دارد. زنی که در جامعه ی اسلامی ایران زندگی می کند آیا می تواند
انتخابی متفاوت تر داشته باشد؟! یا باید به این قوانین تن دهد و مطابق با این
جامعه زندگی کند و یا اینکه برای همیشه تنها باشد و حسرت رابطه ای سالم را داشته
باشد و یا در مسیر متفاوت تر با این افکار متحجرانه و اسلامی و محدود کننده ی زن
مبارزه کند که باز هم برای او تنیجه ای جز تنهایی نخواهد بود. زن در جامعه ی اسلام
زده ی ایران حتی برای کوچکترین نیازش و تصمیمش هم حق انتخاب ندارد. برای زنی که
قرار است کانون عشق در خانه باشد این همه بی رحمی وجود دارد و همیشه انتظار دارند
در حالت روحی و روانی بالایی قرار داشته باشد و برای همیشه خدمتگزار شوهر و
فرزندان خود باشد، کسی که حتی به او حق حضانت فرزاندانش را نمی دهند و همیشه او را
گرفتار و اسیر یک زندگی با شرایط نامطلوب و نامناسب با تمام ناملایمات اجتماعی می
کنند. این زن با تمام این بی رحمی ها و ناملایمات برای یک هوس و بدون دلیل می تواند
توسط شوهرش کنار گذاشته شود و کسی دیگر جای او را بگیرد و این تنها به این دلیل
است که به زن نگاهی ابزاری و جنسی وجود دارد ولی یک زن در شرایط متقابل هرگز نمی
تواند زندگی خود را ترک کند و به دنبال آرامشی دیگر برود. تمام این شواهد بیان می
کنند که در ایران شرایطی نابرابر برای زنان وجود دارد و هر روز این شرایط بدتر می
شوند و بی عدالتی و ظلم های بیشتری به زن اعمال می شود و هر روز او را بسته تر و
محدودتر و سرخورده تر می کنند. امیدوارم روزی بیاید که زنان ایران و تمام زنانی که
در جوامعی مانند ایران زندگی می کنند و از حقوق اجتماعی و مدنی خود محروم هستند،
حق و حقوق خود را بدست آورند.

